تصویر هدر بخش پست‌ها

وبلاگ لیدی باگ

سلام من در اینجا کلی از میراکلس فعالیت میکنم نویسنده هم قبول می کنم

عشق بین ما پارت 4

عشق بین ما پارت 4

| لیدی نوار

از زبان آدرین:دیدم مامانم زخمی شده و غش کرده دورش همش خونه 

 

گ: نهههههههههه امیلی

 

آ: بابا چیشده 😭😭 چه اتفاقی واسه مامان افتاده 

 

گ:مامانت چاقو خورده 

 

آ:کی بهش چاقو زده😭😭

 

گ:نمی‌دونم 😭😭

 

آ:باید ببریمش بیمارستان 

 

از زبان آدرین:مامانمو بردیم بیمارستان 

 

دکتر: متاسفانه ایشون مرده

 

 

گ:وای نهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه😭😭😭😭

 

آ:نههههههههههههههههههههههههههههههههه😭😭

 

د: ولی یه راه هست که بتونیم برش گردونیم

 

آ: دکتر بگو اون راه چیه خواهش میکنم بگو بگو بگووووو

 

گ:دکتر راهش چیه

 

د:آروم باشین راهش اینه که 

 

  

 

میدونم جای حساسش تموم شد 🤣🤣 امیدوارم خوشتون اومده باشه تا پارت بعد بای

 

 

 

عشق بین ما پارت 3

عشق بین ما پارت 3

| لیدی نوار

از زبان مرینت: آدرین اومد خونمون فقط من و اون خونه بودیم مامان بابام بیرون بودن داشت بهم نزدیک میشد منو چسبوند به دیوار میخواستیم همو ببوسیم که گوشی آدرین زنگ خورد 

 

از زبان آدرین : داشتیم همو میبوسیدیم که بابام زنگ زد 

 

 

گ:سلام آدرین کجایی 

 

آ: سلام بابا بیرونم

 

گ:بیا خونه نگرانت شدم از بعد ناهار یهو غیبت زد 

 

آ:بابا نگران نباش جام امن هست

 

گ: همین الان بیا خونه خداحافظ 

 

آ:باشه خداحافظ 

 

 

آ:مرینت من باید برم خونه فردا می‌بینمت خداحافظ 

 

 

م: خداحافظ 

 

 

از زبان آدرین:رفتم خونه یهو با یه صحنه خیلی خیلی خیلی خیلی بد مواجه شدم دیدم

 

 

 

 

 

خوب بچه ها این پارت هم تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه تا پارت بعد بای 

عشق بین ما پارت 2

عشق بین ما پارت 2

| لیدی نوار

م:پشت سرم رو که نگاه کردم دیدم پسر رئیس شرکت دستش رو روی شونم گذاشته 

 

آ:سلام

م:سلام کاری داشتین 

آ:آره کارت دارم بیا دنبالم

 

م:من باورم نمیشد که باهام حرف زد با شو شوق بی نهایت زیادی رفتم دنبالش منو برد بیرون از شرکت 

 

آ:من یه چیزی باید بهت بگم اول بگو اسمت چیه

 

م:م م م م مرینت

 

م: اسم شما چیه

 

آ:آدرین مرینت من دوست دارم ❤️

 

م:وقتی اینو گفت میخواستم از خوشحالی قش کنم منم بهش گفتم منم دوست دارم 

 

آ: باورم نمیشد اونم منو دوست داشت بهش گفتم مرینت فردا بیا داخل کافه ی ... تا همو ببینیم 

 

از زبان مرینت:منم قبول کردم امروز بهترین روز زندگیم بود دلم میخواست از خوشحالی جشن بگیرم فردا شد رفتم کافه ای که گفت اونجا دیدمش 

 

آ:سلام خوبی

 

م:سلام آره مرسی 

 

از زبان مرینت:بعدش دوتا قهوه خوردیم و بهش گفتم بیا خونمون بردمش خونمون

 (از زبان نویسنده:راستی روز تعطیل بود که نرفت سرکار)

 

قند تو دلم آب میشد وقتی تو چشماش نگاه می کردم 

 

 

این پارتم تموم شد امیدوارم خوشتون بیاد تا پارت بعد بای

 

 

عشق بین ما

عشق بین ما

| لیدی نوار

سلام بچه ها این اولین رمانمه امیدوارم خوشتون بیاد :)

 

(سلام من مرینتم ۱۹ سالمه و داخل پاریس زندگی می کنم پدرم شیرینی فروش مادرم معلم نقاشیه من امروز داخل شرکت گابریل آگراست استخدام شدم که کارم طراحی لباس آرزوم اینه یه طراح مد معروف بشم)

م:اولین روز کاریم رفتم داخل شرکت و یه خانم کارم را برام توضیح داد.وقت ناهار شد که خواستم برم خونه یه دفعه پسر رییس شرکت رو دیدم و تو نگاه اول عاشقش شدم

( سلام من آدرینم و ۲۰سالمه پدرم رئیس شرکت گابریل آگراست و مادرم بازیگره )

آ:من گاهی اوقات داخل شرکت پدرم گشت میزنم امروز اومدم داخل شرکت یک دفعه یکی از کارمند های شرکت را دیدم که داشت با عجله می‌رفت دختر خیلی خوشگلی بود منم تو نگاه اول عاشقش شدم خواستم بهش بگم وایسه ولی سریع رفت

 

از زبان مرینت:رفتم خونه ولی تمام فکرم در گیر پسر رئیس شرکت بود ناهارم رو خوردم سریع برگشتم شرکت و رفتم سراغ کارم 

 

 

از زبان آدرین : اون دختره که رفت تمام فکرم درگیرش بود تصمیم گرفتم ناهارم رو تو شرکت بخورم چون میدونستم دختره بر میگرده به شرکت ناهارم رو که خوردم دیدم دختر سریع اومد تو شرکت رفت سر کارش 

 

از زبان مرینت:داشتم کارم رو میکردم که یه چیزی رو شونم حس کردم

 

 

 

 

 

این پارت تموم شد لطفاً نظر بدین و لایک کنید امیدوارم خوشتون اومده باشه تا پارت بعد خداحافظ ❤️❤️