عشق بین ما پارت 8
از زبان آدرین:رفتم خونه مرینت
مرینت:سلام
آ:سلام
م:باید یه چیز خیلی مهم بگم
آ:منم همینطور اول تو بگو
م:باشه من من من دختر کفشدوزکی ام
آ:چی داری سر به سرم میزاری
م:نه راس میگم
آ: واقعا 😍😍
م:آره واقعا تو چی میخواستی بهم بگی
آ:من من من گربه ی سیاهم
م: واقعا
آ:آره
از زبان مرینت:آدرین بهم نزدیک شد بعد لباش به لبام نزدیک شد بعد لبامو بوسید منم همراهیش می کردم تا چند دقیقه همینجوری داشتیم همو میبوسیدیم بعدش از هم جدا شدیم
م:خیلی دوست دارم
آ:من بیشتر
م:نه من بیشتر
آ:نه من بیشتر
از زبان نویسنده:آره دیگه همینجوری هی می گفتن من نه من🤣🤣
گ:نگهبان چیزی فهمیدی
ن:قربان پسرتون رفت داخل خونه ی یه دختری از پنجره اتاق دیدم همو بوسیدن ولی نفهمیدم به هم چی گفتن
گ:آفرین نگهبان
م:آدرین امشب اینجا بمون
آ:نمیتونم به بابام نگفتم با تو رابطه دارم
م:باشه بش بگو
آ:باشه بش میگم
م: خداحافظ فردا بیا اینجا
آ: خداحافظ فردا باشه فردا میام
گ:آدرین کجا بودی راستشو بگو
آ:پدر اگه راستشو بخوای یه دختری هست اسمش مرینته ما عاشق همیم خونه اون بودم
گ:بوسیدیش
آ:چیییییییییی نه بابا😁😆😆
گ:آدرین راستشو بگو معلومه لبات سرخ شده تو که رژ نمیزنی🤣
آ:خوب آره👈👉
خوب این پارتم تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه تا پارت بعد بای ❤️🖤❤️🖤