عشق بین ما پارت 2
م:پشت سرم رو که نگاه کردم دیدم پسر رئیس شرکت دستش رو روی شونم گذاشته
آ:سلام
م:سلام کاری داشتین
آ:آره کارت دارم بیا دنبالم
م:من باورم نمیشد که باهام حرف زد با شو شوق بی نهایت زیادی رفتم دنبالش منو برد بیرون از شرکت
آ:من یه چیزی باید بهت بگم اول بگو اسمت چیه
م:م م م م مرینت
م: اسم شما چیه
آ:آدرین مرینت من دوست دارم ❤️
م:وقتی اینو گفت میخواستم از خوشحالی قش کنم منم بهش گفتم منم دوست دارم
آ: باورم نمیشد اونم منو دوست داشت بهش گفتم مرینت فردا بیا داخل کافه ی ... تا همو ببینیم
از زبان مرینت:منم قبول کردم امروز بهترین روز زندگیم بود دلم میخواست از خوشحالی جشن بگیرم فردا شد رفتم کافه ای که گفت اونجا دیدمش
آ:سلام خوبی
م:سلام آره مرسی
از زبان مرینت:بعدش دوتا قهوه خوردیم و بهش گفتم بیا خونمون بردمش خونمون
(از زبان نویسنده:راستی روز تعطیل بود که نرفت سرکار)
قند تو دلم آب میشد وقتی تو چشماش نگاه می کردم
این پارتم تموم شد امیدوارم خوشتون بیاد تا پارت بعد بای