عشق بین ما
سلام بچه ها این اولین رمانمه امیدوارم خوشتون بیاد :)
(سلام من مرینتم ۱۹ سالمه و داخل پاریس زندگی می کنم پدرم شیرینی فروش مادرم معلم نقاشیه من امروز داخل شرکت گابریل آگراست استخدام شدم که کارم طراحی لباس آرزوم اینه یه طراح مد معروف بشم)
م:اولین روز کاریم رفتم داخل شرکت و یه خانم کارم را برام توضیح داد.وقت ناهار شد که خواستم برم خونه یه دفعه پسر رییس شرکت رو دیدم و تو نگاه اول عاشقش شدم
( سلام من آدرینم و ۲۰سالمه پدرم رئیس شرکت گابریل آگراست و مادرم بازیگره )
آ:من گاهی اوقات داخل شرکت پدرم گشت میزنم امروز اومدم داخل شرکت یک دفعه یکی از کارمند های شرکت را دیدم که داشت با عجله میرفت دختر خیلی خوشگلی بود منم تو نگاه اول عاشقش شدم خواستم بهش بگم وایسه ولی سریع رفت
از زبان مرینت:رفتم خونه ولی تمام فکرم در گیر پسر رئیس شرکت بود ناهارم رو خوردم سریع برگشتم شرکت و رفتم سراغ کارم
از زبان آدرین : اون دختره که رفت تمام فکرم درگیرش بود تصمیم گرفتم ناهارم رو تو شرکت بخورم چون میدونستم دختره بر میگرده به شرکت ناهارم رو که خوردم دیدم دختر سریع اومد تو شرکت رفت سر کارش
از زبان مرینت:داشتم کارم رو میکردم که یه چیزی رو شونم حس کردم
این پارت تموم شد لطفاً نظر بدین و لایک کنید امیدوارم خوشتون اومده باشه تا پارت بعد خداحافظ ❤️❤️