زندگی یک عاشق پارت 1
| هستی
سلام بچه ها من نویسندهی جدیدم اسم من هستی
این اولین رمان منه
سلام من مرینت هستم 18سالمه مادرم معلمه پدرم قناد
من در دانشگاه فرانسوا دوپن ثبتنام کردم من در پاریس زندگی میکنم
سلام من آدرین هستم 18 سالمه مادرم بازیگره و پدرم دو سال پیش فوت کرده من رو در دانشگاه فرانسوا دوپن ثبتنام کرد
مرینت: تا وارد مدرسه شدم یک پسر خیلی سکسی رو دیدم تو نگاه اول عاشقش شدم
آدرین : سال اول دانشگاه من خیلی خوشحال هستم ولی یک دختر هست اسمش مرینت هست و هی میپیچه به دست و پام ازش خیلی بدم میاد
مرینت:داشتم تو خواب گاه دانشگاه یک لباس میدوختم که یهو اون پسر سکسیه وارد اتاق شد و بهم گفت دنبالم بیا منم از خدام بود و دنبالش رفتم
خوب بچه ها امیدوارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعد
بای بای❤️❤️