تصویر هدر بخش پست‌ها

وبلاگ لیدی باگ

سلام من در اینجا کلی از میراکلس فعالیت میکنم نویسنده هم قبول می کنم

عشق بین ما پارت 18

عشق بین ما پارت 18

| لیدی نوار

سلام بچه ها واقعا ببخشید ببخشید من یه چند ماهی نبودم ولی الان اومدم ممکنه دوباره غیبم بزنه اما سعی می کنم پارت بعدی رو زود بدم اما قول نمیدم بازم ببخشید...

 

برید ادامه مطلب 

چند هفته بعد...

آ:مرینت پاشو پاشو میخوایم بریم ماه عسل الان از هواپیما جا می‌مونیم

م:باشه بابا اومدم ...ساعت چنده 😶

آ:۹:۳۰

م:چیییییییییییییییییییی دیرمون شددددددددد😰😰😵

آ:بله به لطف خانوم دیرمون شد پاشو تا از این دیرتر نشدههههه

م:من آماده شدم فقط چمدونم نمیبنده

آ:چرا؟مگه چند دست لباس ریختی توش

م:شمارشش از دستم در رفت😶😅🤐😑

آ:چییییییییییییی

م:حالا تو ببندش الان دیر میشه

بعد چند دقیقه بالاخره ادرین چمدون مرینت رو بست و سوار هواپیما شدن(«🖤🔪فکر کردین داستان همش خوش خورمه سخت در اشتباهید اتفاقات سختی در انتظار این دو هست داستان تازه شروع شده منو دسته کم نگیرید🖤🔪»)

چند ساعت بعد 

(راستی مقصدشون اسپانیاست)

آ:رسیدیم اینم از هتلمون. میخواستی ویلا بگیریم!؟

م:نه همین هتل خوبه مرسی

آ:خوبه پس 🙂😁😆

از زبان مرینت:داخل لابی هتل که بودیم دخترای زیادی بودن که به آدرین نگاه میکردن و همچنین پسرای زیادیم بودن که به من نگاه میکردن ولی از بین اونا دو نفر بیشتر و تابلو تر نگاهمون میکردن و هی سعی میکردن خودشون رو بهمون نزدیک کنن و... یکی از اونا چشماش آبی بود و موهاش مشکی آبی بود یکی دیگشون هم چشماش سبز بود و موهاش نارنجی بود چشم آبی پسر بود که هی سعی میکرد خودشو به من نزدیک کنه چشم سبزه هم دختر بود که سعی میکرد خودشو به آدرین نزدیک کنه («بله درست حدس زدید چشم سبزه لایلا بود و چشم آبی لوکا🐣»)در همون حین آدرین کلید رو گرفت و منو برد به اتاقمون

آ:احساس نمی کنی اون دوتا یکم عجیب بودن

م:آره خیلی

آ:ولش گور باباشون... راستی یادته بهم گفته بودی وقتی ازدواج کنیم **** میکنیم(«راستی بچه ها اگه متوجه نشدین تو جای خالی چی نوشته پارت ۱۵ رو بخونید»)

 

 

 

 

 

 

این پارتم تموم شد