سیلام بیا بخون😂😂
آ:سلام مرینت
م:سلام
آ:بیا تو
م:مرسی
گ:سلام بر عروس گلم
م:سلام آقای آگراست
گ:نیاز نیست منو آقای آگراست صدا کنی منو عمو گابریل صدا کن (عمو گابریل😂😂😂😂)
م:چشم آقای... یعنی عمو گابریل
گ:خوب عروس گلم چند سالته
م:۱۹سالمه
گ:چقدرم خوب آدرین یکسال ازت بزرگ تره
م:بله
گ:عروس خوشگلم کی بیایم خواستگاریت
بیا پایین😂😂
خوب بچه ها این پارتم تموم شد تا پارت بعد بای
سیلام من بعد از سال ها اومدم چقدرم واقعا سالها😂😂خوب برید رمانتونو بخونید برید برید😂😂
گ:خوب از دختری که دلتو برده بگو🥴🥴
آ:خوب اون خیلی خوشگله خیلی باهوشه خیلی نازه(داشم خوشگله و نازه جفتش یه معنی میده بی سواد)اون بامزه است قیافه کیوتی داره بی نقصه و رویاییه و.....
گ:اینطور که معلومه شاید عروس آیندم بشه
آ: واقعا
گ:بله واقعاً
آ:هوووووووووووووووووررررررررررررررررررررررااااااااااااااااا💃💃💃🕺🕺🕺
گ:خوب حالا نمیخوای عروس آیندم و نشونم بدی
آ:باشه پدر الان بهش زنگ میزنم بیاد
آ:الو سلام مرینت
م:سلام آدرین
م:میگم به پدرم گفتم گفت میخواد تو رو ببینه
م: واقعا
آ:آره
باشه الان میام بای
آ:بای
آ:زنگ خورد فکر کنم اومد پدر
گ:برو درو باز کن
بیا پایین😂😂
خوب بچه ها این پارتم بعد از مدت ها دادم تا پارت بعد بای
از زبان آدرین:رفتم خونه مرینت
مرینت:سلام
آ:سلام
م:باید یه چیز خیلی مهم بگم
آ:منم همینطور اول تو بگو
م:باشه من من من دختر کفشدوزکی ام
آ:چی داری سر به سرم میزاری
م:نه راس میگم
آ: واقعا 😍😍
م:آره واقعا تو چی میخواستی بهم بگی
آ:من من من گربه ی سیاهم
م: واقعا
آ:آره
از زبان مرینت:آدرین بهم نزدیک شد بعد لباش به لبام نزدیک شد بعد لبامو بوسید منم همراهیش می کردم تا چند دقیقه همینجوری داشتیم همو میبوسیدیم بعدش از هم جدا شدیم
م:خیلی دوست دارم
آ:من بیشتر
م:نه من بیشتر
آ:نه من بیشتر
از زبان نویسنده:آره دیگه همینجوری هی می گفتن من نه من🤣🤣
گ:نگهبان چیزی فهمیدی
ن:قربان پسرتون رفت داخل خونه ی یه دختری از پنجره اتاق دیدم همو بوسیدن ولی نفهمیدم به هم چی گفتن
گ:آفرین نگهبان
م:آدرین امشب اینجا بمون
آ:نمیتونم به بابام نگفتم با تو رابطه دارم
م:باشه بش بگو
آ:باشه بش میگم
م: خداحافظ فردا بیا اینجا
آ: خداحافظ فردا باشه فردا میام
گ:آدرین کجا بودی راستشو بگو
آ:پدر اگه راستشو بخوای یه دختری هست اسمش مرینته ما عاشق همیم خونه اون بودم
گ:بوسیدیش
آ:چیییییییییی نه بابا😁😆😆
گ:آدرین راستشو بگو معلومه لبات سرخ شده تو که رژ نمیزنی🤣
آ:خوب آره👈👉
خوب این پارتم تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه تا پارت بعد بای ❤️🖤❤️🖤
م:من باید به آدرین بگم که دختر کفشدوزکیم
آ:من باید به مرینت بگم که گربه ی سیاهم
م:الان زنگ میزنم به آدرین الو سلام آدرین
آ:الو سلام مرینت
م:آدرین میشه بیای اینجا من باهات یه کار خیلی خیلی مهم دارم
آ:باشه الان میام
گ:آدرین کجا داری میری
آ:بابا میخوام برم بیرون😅😅
گ:آها باشه زود بیا
آ:باشه خداحافظ
گ:نگهبان بیا اینجا
ن:بله قربان
گ:برو و آدرین و تعقیب کن ببین داره کجا میره ولی نزار بفهمه داری تعقیبش می کنی
ن:چشم قربان
گ:(با داد)برووووووووووووو
این پارتم تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه تا پارت بعد بای ❤️
گ:مرسی دکتر
د:خواهش میکنم
گ:امیلی به هر قیمتی که شده میارمت پیش خودمون تا مثل قبل خانواده بشیم و اون کسی رو که بهت چاقو زده رو می کشم
آ:بابا میشه بپرسم دکتر چی گفت
گ:نه عزیزم مادرت و نمیتونیم دیگه برگردانیم
آ:نه مامان😭😭
گ:آدرین برو تو اتاقت
آ:چشم پدر
از زبان نویسنده:آدرین رفت تو اتاقشو معجزه گر رو داخل اتاقش دیدو پلگ هم براش همچیو توضیح داد مرینتم رفت داخل اتاقش و معجزه گر رو دیدو تیکی هم همچیو براش توضیح داد
از زبان مرینت :تیکی دختر کفشدوزکی آماده
آ:پلگ تبدیل گربه ای
از زبان نویسنده : اولین ابر شرور رو شکست دادن و باهمم آشنا شدن
این پارتم تموم شد ببخشید اگه کم بود و دیر دادم اما ایندفعه دیگه راست میگم🤣 سعی میکنم هر روز پارت بدم راستی قسمت های ابر قهرمانیش زیاد مهم نیست که سریع گفتم و تموم شد
سلام بچه ها ببخشید اگه دیر پارت دادم سرم خیلی شلوغ بود ولی قول میدم سعی کنم هر روز پارت بدم
دکتر:اگه میخواید راهش رو بدونین بهتره که پسرتون از اتاق خارج بشه
آ:اما آخه چرا
گ:آدرین اگه میخوای مادرت حالش خوب بشه به حرف دکتر گوش کن و برو بیرون
آ:چشم پدر
گ:دکتر چرا پسرم نباید بفهمه
دکتر:به خاطر این که برای بچه ها این راه یکم غیر قابل درکه
گ:خوب دکتر حالا که پسرم رفت بگو راهش چیه
د:راهش اینه که باید دو تا جواهر که اسمشون معجزه گر هست بدست بیارید معجزه گر گربه که قدرت نابودی رو میده و معجزه گر کفشدوزک که قدرت آفرینش رو میده ولی برای اینکه اون دو معجزه گر رو بدست بیاری باید آشوب به پا کنی که برای آشوب باید از معجزه گر پروانه استفاده کنی اگه معجزه گر پروانه رو به دست بیاری معجزه گر کفشدوزک و گربه رو نگهبان معجزه آسا به دو انسان قابل اعتماد و درستکار میده من معجزه گر پروانه رو پیش خودم دارم اگه بخوای بهت می دمش
گ:آره من معجزه گر پروانه رو میخوام
دکتر:ولی در عوض باید به هیچکس چیزی نگی فهمیدی
گ:آره
دکتر :بیا اینم معجزه گر پروانه
خوب بچه ها این پارتم تموم شد تا پارت بعد بای♥️♥️
از زبان آدرین:دیدم مامانم زخمی شده و غش کرده دورش همش خونه
گ: نهههههههههه امیلی
آ: بابا چیشده 😭😭 چه اتفاقی واسه مامان افتاده
گ:مامانت چاقو خورده
آ:کی بهش چاقو زده😭😭
گ:نمیدونم 😭😭
آ:باید ببریمش بیمارستان
از زبان آدرین:مامانمو بردیم بیمارستان
دکتر: متاسفانه ایشون مرده
گ:وای نهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه😭😭😭😭
آ:نههههههههههههههههههههههههههههههههه😭😭
د: ولی یه راه هست که بتونیم برش گردونیم
آ: دکتر بگو اون راه چیه خواهش میکنم بگو بگو بگووووو
گ:دکتر راهش چیه
د:آروم باشین راهش اینه که
میدونم جای حساسش تموم شد 🤣🤣 امیدوارم خوشتون اومده باشه تا پارت بعد بای
از زبان مرینت: آدرین اومد خونمون فقط من و اون خونه بودیم مامان بابام بیرون بودن داشت بهم نزدیک میشد منو چسبوند به دیوار میخواستیم همو ببوسیم که گوشی آدرین زنگ خورد
از زبان آدرین : داشتیم همو میبوسیدیم که بابام زنگ زد
گ:سلام آدرین کجایی
آ: سلام بابا بیرونم
گ:بیا خونه نگرانت شدم از بعد ناهار یهو غیبت زد
آ:بابا نگران نباش جام امن هست
گ: همین الان بیا خونه خداحافظ
آ:باشه خداحافظ
آ:مرینت من باید برم خونه فردا میبینمت خداحافظ
م: خداحافظ
از زبان آدرین:رفتم خونه یهو با یه صحنه خیلی خیلی خیلی خیلی بد مواجه شدم دیدم
خوب بچه ها این پارت هم تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه تا پارت بعد بای
م:پشت سرم رو که نگاه کردم دیدم پسر رئیس شرکت دستش رو روی شونم گذاشته
آ:سلام
م:سلام کاری داشتین
آ:آره کارت دارم بیا دنبالم
م:من باورم نمیشد که باهام حرف زد با شو شوق بی نهایت زیادی رفتم دنبالش منو برد بیرون از شرکت
آ:من یه چیزی باید بهت بگم اول بگو اسمت چیه
م:م م م م مرینت
م: اسم شما چیه
آ:آدرین مرینت من دوست دارم ❤️
م:وقتی اینو گفت میخواستم از خوشحالی قش کنم منم بهش گفتم منم دوست دارم
آ: باورم نمیشد اونم منو دوست داشت بهش گفتم مرینت فردا بیا داخل کافه ی ... تا همو ببینیم
از زبان مرینت:منم قبول کردم امروز بهترین روز زندگیم بود دلم میخواست از خوشحالی جشن بگیرم فردا شد رفتم کافه ای که گفت اونجا دیدمش
آ:سلام خوبی
م:سلام آره مرسی
از زبان مرینت:بعدش دوتا قهوه خوردیم و بهش گفتم بیا خونمون بردمش خونمون
(از زبان نویسنده:راستی روز تعطیل بود که نرفت سرکار)
قند تو دلم آب میشد وقتی تو چشماش نگاه می کردم
این پارتم تموم شد امیدوارم خوشتون بیاد تا پارت بعد بای
سلام بچه ها این اولین رمانمه امیدوارم خوشتون بیاد :)
(سلام من مرینتم ۱۹ سالمه و داخل پاریس زندگی می کنم پدرم شیرینی فروش مادرم معلم نقاشیه من امروز داخل شرکت گابریل آگراست استخدام شدم که کارم طراحی لباس آرزوم اینه یه طراح مد معروف بشم)
م:اولین روز کاریم رفتم داخل شرکت و یه خانم کارم را برام توضیح داد.وقت ناهار شد که خواستم برم خونه یه دفعه پسر رییس شرکت رو دیدم و تو نگاه اول عاشقش شدم
( سلام من آدرینم و ۲۰سالمه پدرم رئیس شرکت گابریل آگراست و مادرم بازیگره )
آ:من گاهی اوقات داخل شرکت پدرم گشت میزنم امروز اومدم داخل شرکت یک دفعه یکی از کارمند های شرکت را دیدم که داشت با عجله میرفت دختر خیلی خوشگلی بود منم تو نگاه اول عاشقش شدم خواستم بهش بگم وایسه ولی سریع رفت
از زبان مرینت:رفتم خونه ولی تمام فکرم در گیر پسر رئیس شرکت بود ناهارم رو خوردم سریع برگشتم شرکت و رفتم سراغ کارم
از زبان آدرین : اون دختره که رفت تمام فکرم درگیرش بود تصمیم گرفتم ناهارم رو تو شرکت بخورم چون میدونستم دختره بر میگرده به شرکت ناهارم رو که خوردم دیدم دختر سریع اومد تو شرکت رفت سر کارش
از زبان مرینت:داشتم کارم رو میکردم که یه چیزی رو شونم حس کردم
این پارت تموم شد لطفاً نظر بدین و لایک کنید امیدوارم خوشتون اومده باشه تا پارت بعد خداحافظ ❤️❤️