عشق بین ما پارت 15
سلام بچه ها ببخشید دیروز پارت ندادم مهمون داشتیم الان رفتن بچه ها میخواستم بگم که ممکنه منحرفیش کنم خوب دیگه بریم رمانتونو بخونید
چند هفته بعد
از زبان من:از جریان اون پسره به بعد آدرین وقتی با مرینت میرفت بیرون نمیداشت کسی حتی نگاش کنه یه شب گابریل میخواست بره سفر کاری که ۲ روز هم باید میرفت یعنی مرینت و آدرین تو خونه تنها می موندن
گ:بچه ها من باید ۲روز به یه سفر کاری برم
م:چییییییی
آ:هورااااااااااااااا
گ:اما هنوز حواسم به آدرین هست
م:نههههه عمو گابریل لطفاً نرید منو با آدرین تنها نذارید😭
آ:خوب مرسی بابا سخنرانیت تموم شد اگه تموم شد برو مسافرت دیگه
گ:آدرینننن اگه برگشتم با مرینت کاری کرده باشی من میدونم با تو
آ:نه من کاری انجام نمیدم😈😈😈
م: خدافظ عمو گابریل
آ: خدافظ بابا
گ: خدافظ بچه ها
م:آدرین ترو خدا کاری نکن حداقل قبل از ازدواج
آ:حالا ببینم چی میشه فعلا که صبح تو خونه هم که صبحونه نداریم میای بریم بیرون
م:باشه
آ:مرینت لباست زیاد لختی نباشه زیادم آرایش نکن
م:نه نگران نباش
از زبان من:رفتن صبحونه خوردن بعد رفتن شهربازی بعد از شهربازی رفتن ناهار خوردن بازم تو بیرون بعدم رفتن گردش بعدشم رفتن سینما و بعدشم رفتن باغ وحش بعدشم رفتن شام خوردن و کلی خوش گذرونی کردن بعدش هم اگه خدا بخواد اومدن خونه😂😂
آ:شب شده دیگه برم بخوابیم 😈😈
م:آدرینننننن
آ:حالا سعی میکنم کاری نکنم
در ذهن کثیف آدرین😂:من کاری نمیکنم چون مرینت بهم اعتماد داره عذیتش نمیکنم(مرینت اصلا هم بهت اعتماد نداره😂😂)ولی بعد از چند هفته بابام رفته مسافرت باید ی کاری بکنم کلی منتظر موندم ولی نه اونجوری دیگه مرینت هیچ وقت بهم اعتماد نمیکنه من خودم رو کنترل میکنم در عوض سعی میکنم از دواج رو جلو بندازم
م:آدرین لطفاً بگو که کاری نمیکنی خواهش میکنم
آ:نه مرینت من تصمیم خودم رو گرفتم گفتی بعد ازدواج پس منم ازدواج رو تا حدی که میتونم جلو میندازم
م:اممممم اینجوری بهتره
آ:آره حداقل میذاری بوست کنم
م:اینو که آره
از زبان من:آدرین جلو مییره و لبای مرینت رو میبوسه و میخوره مرینت هم همراهیش می کنه بعد چند دقیقه از هم جدا میشن و میخوابن
از زبان مرینت:صبح پاشدم دیدم تو بغل آدرینم
م:آدرین آدرین بیدار شو
آ:سلام صبح بخیر
م:صبح بخیر دیشب تو خواب بغلم کرده بودی
آ:امممم ببخشید
یک روز بعد
م:آدرین پاشو پاشو عمو گابریل اومدهههههههه
آ:واقعا
م:آرهههههههههههههه
گ:سلام بچه ها دلم واستون تنگ شده بود
م:منم همینطور عمو گابریل
آ:منم همینطور بابا
گ:مرینت بیا اینجا ببینم آدرین که کاری نکرد
م:نه
گ:وایسا ببینم تحدیدت نکرده باشه که نگی بزار رو گردنت رو نگاه کنم نه خدارو شکر کبود نیست
خوب بچه ها این پارتم تموم شد تا پارت بعد بای